به گزارش خبرنگار مهر از دبی، پنجمین دوره بازیهای پاراآسیایی جوانان در شرایطی برگزار شد که «فرزندان ایران، سفیران پیروزی» نتوانستند عنوان قهرمانی دوره قبل را تکرار کنند اما آنها طی چهار روز رقابت فشرده در دبی، صحنههایی ناب از «اراده، عزم و تاب آوری» را به تصویر کشیدند و اینگونه «انعطاف پذیری و استعداد» خود را جشن گرفتند.
کسب ٢١۶ مدال نتیجه روح پُرجنب و جوش ورزش پارالمپیکی در میان ۱۹۴ ورزشکاری بود که با روح و باورشان اسیر محدودیتهای جسمی شأن نشدهاند، پس توانستند با قابلیتهای درونی و بی نهایت شأن، در اوج خوشبختی قرار بگیرند.

با اراده و شعور این جوانانِ ویژه که مصمم در حرکت خلاف جهت آب هستند، بارها و بارها نام «ایران» طنین انداز شد و همگان ملزم به سکوت و احترام مقابل اهتزاز پرچم مقدسش و نواخته شدن سرود ملی مان شدند. برای اویی که بهترینهای نداشته مانع حرکتش نشده، چه خوشبختی و افتخاری بالاتر از این؟
برای آنهایی که با «چشم دل» به تماشای جهان نشستهاند، افتخار و غرور بالاتر از اینکه در حضور ورزشکاران دیگر کشورها، هر سه سکو را از آن خود کنند تا دیگران چارهای جز تعظیم مقابل ایران و ایرانی نداشته باشند؟

این افتخار آفرینیها اما توسط چه ورزشکارانی ثبت شد؟ آنهایی که ویژه هستند و خاص زندگی میکنند. آنهایی که خود ندیدند چه کردند اما یک جهان را به تماشای مدال شأن نشاندند، آنها که درد داشتند اما با دارو خود را به رقابت رساندند، آنها که از استرس رقابت و تاثیرش روی شرایط خاص شأن، زیر سرم رفتند اما تسلیم نشدند و خیلی از آنها که یک حادثه، مسیر زندگی شأن را تغییر داد اما از لبه پرتگاه به سکوی قهرمانی رسیدند.
دبی چهار روز مفتخر به میزبانی از انسانهایی بود که نه شرایط جسمی شأن، بلکه دنیای خدایی و نورانی درون شأن، آنها را متفاوت از دیگر انسانها کرده است، در میان آنها بودند کسانی که با «عشق» وارد آوردگاه این شهر شدند مثل همه آنهایی که متحدالشکل دستبندی با طرح ایران به دست داشتند.


«عشق» را میشد از هر زاویه در کاروانِ بزرگِ کوچک مردان و زنان ورزش پارالمپیکی ایران دید، مثل دختر پاراتکواندوکاری که از عشقِ بچگی و دنیای صورتی دخترها در این سفر رها نشد، طوری که او با عروسک آمد اما با مدال بازگشت آنهم طلا؛ صحبت از مریم عبدالله پور است که بعد از نقره پاراآسیایی جوانان بحرین و برنز پاراآسیایی گوانگژو، اینجا مدال قهرمانی گرفت.

عشق را میشد در رابطه میان زهرا نعمتی و شاگردانش دید یا در کلام پسر پینگ پنگ بازی که میگفت: «من با همین رشته زنده ام» یا آن مربی که به قول خودش کار و کاسبی اش را از چند ماه پیش کنار گذاشته بود تا کنار ورزشکارانش باشد و همه آنهایی که به تشویق هم تیمی شأن میپرداختند حتی اگر خود باخته بودند، عشق را ورزشکارانی معنا کردند که به تشویق هموطن و هم کاروانی خود در دیگر رشتهها مینشستند مثل بازیکنانِ قهرمان بسکتبال با ویلچر که از مشوقهای اصلی در سالن پاراتنیس روی میز بودند.

«فرزندان ایران، سفیران پیروزی» اینگونه در کنار مدال آوری خود، به ایران اعتبار و منزلت بخشیدند.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰